وبدا-روابط عمومی دانشگاه
مادر شهید اکبر زاده در مراسم یادواره شهدای گمنام دانشگاه
شهادت آنقدر شیرین است که از صمیم قلب آرزوی شهادت سه فرزند دیگرم را دارم
بنا به گزارش روابط عمومی دانشگاه، در مراسم یادواره شهدای گمنام دانشگاه(یادمان راهیان نور دانشجویان استان) که پنجشنبه شب 95/1/26 مصادف با شب لیله الرغائب و با حضور سردار حسین یکتا فرمانده قرارگاه خاتم اولاصیاء در جوار گلزار شهدای گمنام با استقبالی گسترده برگزار شد مادر شهید اکبر زاده گفت: شهادت آنقدر شیرین است که از صمیم قلب آرزوی شهادت سه فرزند دیگرم را دارم.
قرائت دعای پرفیض کمیل، خیرمقدم معاون فرهنگی نهاد رهبری دانشگاه، سخنرانی مادر شهید اکبر زاده و تجلیل از این بانوی بزرگوار، روایتگری حاج حسین یکتا،غبار روبی و گل افشانی قبور مطهر شهدا به همراه برپایی نمایشگاه عکس یادمان راهیان نور در حاشیه گلزار از برنامه های این شب بود.
قرائت دعای پرفیض کمیل، خیرمقدم معاون فرهنگی نهاد رهبری دانشگاه، سخنرانی مادر شهید اکبر زاده و تجلیل از این بانوی بزرگوار، روایتگری حاج حسین یکتا،غبار روبی و گل افشانی قبور مطهر شهدا به همراه برپایی نمایشگاه عکس یادمان راهیان نور در حاشیه گلزار از برنامه های این شب بود.
در این خبر مشروح صحبت های مادر برزگوار شهید یاسر اکبر زاده به شرح ذیل تقدیم می گردد که مطالعه آن خالی از لطف نیست
مادر گرانقدر شهید والا مقام یاسر اکبر زاده با بیان اینکه یاسر در منطقه عملیاتی کوهسرخ کاشمر به شهادت رسید گفت:شهادت یاسر در سن 19 سال و ده ماه در 31 اردیبهشت سال 1380 مصادف با شب رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) اتفاق افتاد.
خانم میابادی با اشاره به نحوه شهادت فرزندش گفت: ساعت 4 عصر، یاسر از کادر نیروی انتظامی به همراه سه نفربسیجی در کمین بودند که درگیری با اشرار شروع می شود و تا ساعت هشت شب ادامه داشته تا اینکه مهمات آنها تمام و به اسارت اشرار گرفتار می شوند.
وی با اشاره سوزناک به شرح مابقی اتفاقات صورت گرفته در شهادت فرزندش که با مثله کردن بدن و پرت کردن پیکرش از کوه همراه بوده است خاطرنشان کرد: با یاسر الفتی عجیب داشتم و خیلی دوستش داشتم و فکر میکنم خداوند مرا امتحان کرد تا ببیند این امانت را چطور پس می دهم.
مادر گرانقدر شهید اکبر زاده با بیان اینکه گویی دقیقا در لحظه ای که فرزندش به شهادت رسیده است بی تابی درونیش شروع می شود گفت: پدرش می گفت این بی قراریت بخاطر دوری چند روزه هست و به همین خاطر از بیرجند به کاشمر رفتیم
خانم میابادی اضافه کرد: وقتی به خانه رسیدیم، پسر کوچکم تنها بود و گفت یاسر رفته نیروی انتظامی و برنگشته که با خودم فکر کردم حتما امشب کشیک بوده است
وی با بیان اینکه صبح زود بیدار شدم و صبحانه را آماده کردم و طبق معمول منتظر قدم های مردانه یاسر بودم تا از پله های بالا بیاید، سلام کند، مرا بغل کند، بوسه و دیداری تازه کنیم گفت: ساعت هشت صبح گذشت و دقایق می گذشت تا به یازده رسید و یاسر نیامد و باز فکرکردم شاید همچنان کشیک است
مادر گرانقدر شهید افزود: به یگان امداد زنگ زدم و گفتم میشه لطف کنید یاسر را صدا بزنید و متوجه شدم سرباز دستپاچه شد و گفت یاسر رفته ماموریت و به محضی که برگشت می گویم با شما تماس بگیرد
وی ادامه داد: نهاری مخصوص آماده کردم و برای آقا یاسر گلم کنار گذاشتم و منتظر ماندم تا برای نهار بیاید ولی باز هم خبری نشد که با پدرش رفتیم جلوی یگان و گفته بودند هنوز از ماموریت برنگشته است.
خانم میابادی با بیان اینکه به بیمارستان برای عیادت از پسرم که بستری بود مراجعه کردیم که دیدیم بیمارستان خیلی شلوغ است و خودروهای نیروی انتظامی نیز مشاهده می شد گفت: پدر یاسر پیگیر شده بود و بهش گفته بودند که فرزندم در درگیری با اشرار شهید شده است و پیکرش هم در همان بیمارستان بود، اما پدرش به من گفت پسرم در درگیری زخمی شده است و به بیمارستان مشهد منتقل کرده اند
مادر شهید با بیان اینکه با هر سختی بود خود را به خانه رساندم تا آماده حرکت به مشهد شویم گفت: پدر یاسر تا اخر شب بهانه می آورد و باز گفت یاسر را از مشهد به بیرجند انتقال داده اند که ساعت 6 صبح به بیرجند رسیدیم
وی با اظهار اینکه انتظار داشتم مرا به بیمارستان به دیدن یاسر ببرند گفت: متوجه شدم که مرا به سمت خانه پدرم می برند و اعتراض کردم اول به بیمارستان برم تا پسرم را ببینم اما بهانه خستگی راننده را آورند تا صبحانه بخورد و استراحت کند
خانم میابادی با بیان اینکه وقتی رسیدم به کوچه خانه پدرم و پارچه مشکی را دیدم باورم نمی شد که یاسرم شهید شده است گفت: همه فامیل خود را برای مرگ من هم آماده کرده بودند و مطمئنا بودند که امکان ندارد بعد از شهادت یاسر بتوانم دوام بیاورم.
مادر شهید اضافه کرد: لطف خدا و کرامت شهید شامل حالم شد و ناخودآگاه به بی بی زینب(س) و حضرت فاطمه زهرا(س) متوسل شدم تا بتوانم شهادت یاسر را تحمل کنم و پیش خداوند روسیاه نشوم و از مداح خواستم روضه حضرت علی اکبر برایم بخواند و با شروع روضه انگار یک آرامش و علم یقینی به قلبم مسلط شد و صبری خداوند به من داد که قابل توصیف نیست.
وی با اشاره به مراسم تشیع این شهید گرانقدر گفت: چادرم را به کمرم بستم و خداوند را شاهد گرفتم که خودم می خواهم پای تابوت پسرم را بگیرم و اینکه بدانی از صمیم قلب راضیم که یاسرم شهید شده است. اما نگذاشتند چرا که نگران بودند بیش از حد گریه و بی قراری کنم اما تصمیم داشتم خودم پسرم را به خدا هدیه بدهم.
مادر شهید با بیان اینکه بند کفن یاسر را خودم باز کردم، به بوسه و آخرین دیدارش اشاره کرد و گفت:دهانم را در گوشش گذاشتم و بعد از درد و دل باهاش، سوره ملک را بالای سرش خواندم.
وی خاطرنشان کرد: در فرافش گریه نکردم تا وقتی که به خواب یکی از دوستانش آمده بود و گفته بود به مادرم بگو گریه کند.
مادر شهید با بیان اینکه شهادت آنقدر شیرین است که از صمیم قلب آرزوی شهادت سه فرزند دیگرم را دارم گفت: امیدوارم اگر خودم لیاقت داشته باشم شهادت روزیم شود.
خانم میابادی در پایان سروده اش را در وصف فرزند شهیدش خواند و آرزوی توفیق خدمت و عاقبت بخیری را برای همگان از خداوند متعال خواستار شد.
وی با اشاره سوزناک به شرح مابقی اتفاقات صورت گرفته در شهادت فرزندش که با مثله کردن بدن و پرت کردن پیکرش از کوه همراه بوده است خاطرنشان کرد: با یاسر الفتی عجیب داشتم و خیلی دوستش داشتم و فکر میکنم خداوند مرا امتحان کرد تا ببیند این امانت را چطور پس می دهم.
مادر گرانقدر شهید اکبر زاده با بیان اینکه گویی دقیقا در لحظه ای که فرزندش به شهادت رسیده است بی تابی درونیش شروع می شود گفت: پدرش می گفت این بی قراریت بخاطر دوری چند روزه هست و به همین خاطر از بیرجند به کاشمر رفتیم
خانم میابادی اضافه کرد: وقتی به خانه رسیدیم، پسر کوچکم تنها بود و گفت یاسر رفته نیروی انتظامی و برنگشته که با خودم فکر کردم حتما امشب کشیک بوده است
وی با بیان اینکه صبح زود بیدار شدم و صبحانه را آماده کردم و طبق معمول منتظر قدم های مردانه یاسر بودم تا از پله های بالا بیاید، سلام کند، مرا بغل کند، بوسه و دیداری تازه کنیم گفت: ساعت هشت صبح گذشت و دقایق می گذشت تا به یازده رسید و یاسر نیامد و باز فکرکردم شاید همچنان کشیک است
مادر گرانقدر شهید افزود: به یگان امداد زنگ زدم و گفتم میشه لطف کنید یاسر را صدا بزنید و متوجه شدم سرباز دستپاچه شد و گفت یاسر رفته ماموریت و به محضی که برگشت می گویم با شما تماس بگیرد
وی ادامه داد: نهاری مخصوص آماده کردم و برای آقا یاسر گلم کنار گذاشتم و منتظر ماندم تا برای نهار بیاید ولی باز هم خبری نشد که با پدرش رفتیم جلوی یگان و گفته بودند هنوز از ماموریت برنگشته است.
خانم میابادی با بیان اینکه به بیمارستان برای عیادت از پسرم که بستری بود مراجعه کردیم که دیدیم بیمارستان خیلی شلوغ است و خودروهای نیروی انتظامی نیز مشاهده می شد گفت: پدر یاسر پیگیر شده بود و بهش گفته بودند که فرزندم در درگیری با اشرار شهید شده است و پیکرش هم در همان بیمارستان بود، اما پدرش به من گفت پسرم در درگیری زخمی شده است و به بیمارستان مشهد منتقل کرده اند
مادر شهید با بیان اینکه با هر سختی بود خود را به خانه رساندم تا آماده حرکت به مشهد شویم گفت: پدر یاسر تا اخر شب بهانه می آورد و باز گفت یاسر را از مشهد به بیرجند انتقال داده اند که ساعت 6 صبح به بیرجند رسیدیم
وی با اظهار اینکه انتظار داشتم مرا به بیمارستان به دیدن یاسر ببرند گفت: متوجه شدم که مرا به سمت خانه پدرم می برند و اعتراض کردم اول به بیمارستان برم تا پسرم را ببینم اما بهانه خستگی راننده را آورند تا صبحانه بخورد و استراحت کند
خانم میابادی با بیان اینکه وقتی رسیدم به کوچه خانه پدرم و پارچه مشکی را دیدم باورم نمی شد که یاسرم شهید شده است گفت: همه فامیل خود را برای مرگ من هم آماده کرده بودند و مطمئنا بودند که امکان ندارد بعد از شهادت یاسر بتوانم دوام بیاورم.
مادر شهید اضافه کرد: لطف خدا و کرامت شهید شامل حالم شد و ناخودآگاه به بی بی زینب(س) و حضرت فاطمه زهرا(س) متوسل شدم تا بتوانم شهادت یاسر را تحمل کنم و پیش خداوند روسیاه نشوم و از مداح خواستم روضه حضرت علی اکبر برایم بخواند و با شروع روضه انگار یک آرامش و علم یقینی به قلبم مسلط شد و صبری خداوند به من داد که قابل توصیف نیست.
وی با اشاره به مراسم تشیع این شهید گرانقدر گفت: چادرم را به کمرم بستم و خداوند را شاهد گرفتم که خودم می خواهم پای تابوت پسرم را بگیرم و اینکه بدانی از صمیم قلب راضیم که یاسرم شهید شده است. اما نگذاشتند چرا که نگران بودند بیش از حد گریه و بی قراری کنم اما تصمیم داشتم خودم پسرم را به خدا هدیه بدهم.
مادر شهید با بیان اینکه بند کفن یاسر را خودم باز کردم، به بوسه و آخرین دیدارش اشاره کرد و گفت:دهانم را در گوشش گذاشتم و بعد از درد و دل باهاش، سوره ملک را بالای سرش خواندم.
وی خاطرنشان کرد: در فرافش گریه نکردم تا وقتی که به خواب یکی از دوستانش آمده بود و گفته بود به مادرم بگو گریه کند.
مادر شهید با بیان اینکه شهادت آنقدر شیرین است که از صمیم قلب آرزوی شهادت سه فرزند دیگرم را دارم گفت: امیدوارم اگر خودم لیاقت داشته باشم شهادت روزیم شود.
خانم میابادی در پایان سروده اش را در وصف فرزند شهیدش خواند و آرزوی توفیق خدمت و عاقبت بخیری را برای همگان از خداوند متعال خواستار شد.
کپی لینک کوتاه خبر:
نظر دهید