وبدا-روابط عمومي دانشگاه
يادداشت شهروند بيرجندي
خوبي ها فراموشمان نشود/ جوان عراقي بعد از 7 سال براي اولين بار سرپا ايستاد
بنا به گزارش روابط عمومي دانشگاه، به دنبال اولين عمل جراحي در حوزۀ توريسم درماني توسط دكتر كاظم قائمي متخصص جراحي مغز و اعصاب ، فلوشيپ فوق تخصصي جراحي استريوتاكسي و فانكشنال مغز كه يكشنبه هفته گذشته بر روي جوان 16 ساله عراقي انجام شد يادداشتي از سوي آقاي هرم پور شهروند بيرجندي منتشر شد
متن اين يادداشت به شرح ذيل است:
متن اين يادداشت به شرح ذيل است:
خوبي ها فراموشمان نشود.........
اين سرمقاله خيلي خلاصه است، به خلاصه گي خبرهايي كه گاهي از لابلاي كارهاي بزرگ، در سكوت و ناخواسته به بيرون درز مي كند. بله ، ناخواسته. چون بعضي از كارها آنقدر بزرگند كه نمي توان در زندان كلمات و جملات اسيرشان كرد، حتي نمي توان به قالب تصويرشان كشيد، مهم تر آنكه شايد با قالب هاي امروزي زندگي نتوان حتي تصورشان كرد، كارهاي بزرگ را معمولاً انسانهاي بزرگ انجام مي دهند، و بزرگي اين كارها و اين انسانها، گمنامي آنها و بي ادعايي شان در انجام اين كارهاست. من معتقد نيستم كه واگويه كردن اين كارها، از ارزشش كم مي كند، بر عكس معتقدم هر كدام از اين كارهاي بزرگ، صندوقچه اسراري درونشان دارند كه بايد آن را يافت و براي خوشبختي امروز و آينده رمزگشايي كرد. هيچكداممان از پول بدمان نمي آيد، هيچكداممان از رسانه اي شدن فراري نيستيم، هيچكداممان از تشكرها و سپاس هاي مردم خسته نمي شويم، و هيچكداممان ارضاي حس زيباي نوع دوستي مان را با بي ادعايي عوض نمي كنيم. پس چه مي شود كه گاهي، انساني، شهروند فرهيخته اي، مديري، پشت پا به همه ي اين لذتها مي زند و همه ي خوشي هايش را به يك لحظه عشق بازي با خدا معامله مي كند؟ اين عبادت نيست؟ اين غرق شدن در محبت خدا نيست؟ اين قدم جاي پاي رفتار علي(ع) گذاشتن و اثبات ارادت واقعي به اين خاندان نيست؟ يكشنبه هفته قبل وقتي شنيدم دكتر قائمي رئيس دانشگاه علوم پزشكي بيرجند و تيم پرتلاش همراهش آن جوان شانزده ساله ي قطع نخاع عراقي را جراحي كرد و به جاي دريافت حق الزحمه ي چند ميليوني عمل، فقط از او خواست تا وقتي به كربلا و بارگاه ملكوتي حضرت سيدالشهداء مشرف شد؛ دو ركعت نماز از طرف او و همكارانش در كنار حرم مطهر حضرت ثارا... بخواند و دعايشان كند، براي چندمين بار به ايراني بودن و خراساني بودنم افتخار كردم، افتخاري كه بي دليل نبود، افتخاري كه واقعاً مايه فخر بود و مايه مباهات. دكتر قائمي و همكارانش و دكتر قائمي ها و همكاران غمخوارشان، در هر كجاي اين سرزمين شايد دوست نداشته باشند كه از اين عشق بازي هايشان با خدا صحبتي به ميان مردم بيايد، آنها به به جاي حق الزحمه دنيايي، به حق الرحمه بهشتي رضايت دادند،كاري كه شايد حتي جمعي از مردم يا همكارانشان انتقادهايي هم به اينچنين رويكردهايي داشته باشند، اما ايشان و خدايش معامله اي كرده اند كه هم از لذتش و هم از سود بي پايانش فقط خودشان خبر دارند و بس. پس دلشان شاد و معامله شان پر بركت، پس دستانشان پرتوان و نيت هاي خيرشان پراز نور و روزه هايشان بيش از پيش قبول. ما از اين پزشكان و از اين مردم بزرگوار و از اين خيل انسانهاي مهربان كم نداريم، فقط گاهي كمتر قدرشان را مي دانيم، گاهي با شرايط جامعه دل آزرده شان مي كنيم، گاهي نيمه خالي را به رخ مي كشيم و بي خيال نيمه هاي پر مي شويم. ما بايد از آنها الگو بسازيم، تابلو هاي فراموش نشده تجربه و نيت هاي پاك، تا فرزندان امروزو فردايمان هيچگاه خوبي ها را فراموش نكنند
اين سرمقاله خيلي خلاصه است، به خلاصه گي خبرهايي كه گاهي از لابلاي كارهاي بزرگ، در سكوت و ناخواسته به بيرون درز مي كند. بله ، ناخواسته. چون بعضي از كارها آنقدر بزرگند كه نمي توان در زندان كلمات و جملات اسيرشان كرد، حتي نمي توان به قالب تصويرشان كشيد، مهم تر آنكه شايد با قالب هاي امروزي زندگي نتوان حتي تصورشان كرد، كارهاي بزرگ را معمولاً انسانهاي بزرگ انجام مي دهند، و بزرگي اين كارها و اين انسانها، گمنامي آنها و بي ادعايي شان در انجام اين كارهاست. من معتقد نيستم كه واگويه كردن اين كارها، از ارزشش كم مي كند، بر عكس معتقدم هر كدام از اين كارهاي بزرگ، صندوقچه اسراري درونشان دارند كه بايد آن را يافت و براي خوشبختي امروز و آينده رمزگشايي كرد. هيچكداممان از پول بدمان نمي آيد، هيچكداممان از رسانه اي شدن فراري نيستيم، هيچكداممان از تشكرها و سپاس هاي مردم خسته نمي شويم، و هيچكداممان ارضاي حس زيباي نوع دوستي مان را با بي ادعايي عوض نمي كنيم. پس چه مي شود كه گاهي، انساني، شهروند فرهيخته اي، مديري، پشت پا به همه ي اين لذتها مي زند و همه ي خوشي هايش را به يك لحظه عشق بازي با خدا معامله مي كند؟ اين عبادت نيست؟ اين غرق شدن در محبت خدا نيست؟ اين قدم جاي پاي رفتار علي(ع) گذاشتن و اثبات ارادت واقعي به اين خاندان نيست؟ يكشنبه هفته قبل وقتي شنيدم دكتر قائمي رئيس دانشگاه علوم پزشكي بيرجند و تيم پرتلاش همراهش آن جوان شانزده ساله ي قطع نخاع عراقي را جراحي كرد و به جاي دريافت حق الزحمه ي چند ميليوني عمل، فقط از او خواست تا وقتي به كربلا و بارگاه ملكوتي حضرت سيدالشهداء مشرف شد؛ دو ركعت نماز از طرف او و همكارانش در كنار حرم مطهر حضرت ثارا... بخواند و دعايشان كند، براي چندمين بار به ايراني بودن و خراساني بودنم افتخار كردم، افتخاري كه بي دليل نبود، افتخاري كه واقعاً مايه فخر بود و مايه مباهات. دكتر قائمي و همكارانش و دكتر قائمي ها و همكاران غمخوارشان، در هر كجاي اين سرزمين شايد دوست نداشته باشند كه از اين عشق بازي هايشان با خدا صحبتي به ميان مردم بيايد، آنها به به جاي حق الزحمه دنيايي، به حق الرحمه بهشتي رضايت دادند،كاري كه شايد حتي جمعي از مردم يا همكارانشان انتقادهايي هم به اينچنين رويكردهايي داشته باشند، اما ايشان و خدايش معامله اي كرده اند كه هم از لذتش و هم از سود بي پايانش فقط خودشان خبر دارند و بس. پس دلشان شاد و معامله شان پر بركت، پس دستانشان پرتوان و نيت هاي خيرشان پراز نور و روزه هايشان بيش از پيش قبول. ما از اين پزشكان و از اين مردم بزرگوار و از اين خيل انسانهاي مهربان كم نداريم، فقط گاهي كمتر قدرشان را مي دانيم، گاهي با شرايط جامعه دل آزرده شان مي كنيم، گاهي نيمه خالي را به رخ مي كشيم و بي خيال نيمه هاي پر مي شويم. ما بايد از آنها الگو بسازيم، تابلو هاي فراموش نشده تجربه و نيت هاي پاك، تا فرزندان امروزو فردايمان هيچگاه خوبي ها را فراموش نكنند
کپی لینک کوتاه خبر:
نظر دهید